اسلایدر

داستان شماره 1032

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 1032


اموال بى حساب

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

وقتى كه ماءمون خليفه عباسى خواست با دختر حسن به سهل به نام پوران عروسى كند آنقدر بى حساب خرج عروسى شد كه از توصيف خارج است
در شب عروسى گلوله هائى از مشك مى پاشيدند كه داخل آن كاغذى بود كه اسم باغ و كنيز يا جايزه يا اشيا گرانبها در آن نوشته شده بود. هر كس ‍ گلوله اى نصيبش مى شد باز مى كرد هرچه در آن نوشته شده بود دريافت مى كرد. قريب سى و شش هزار كارگر و ناخداى كشتى و خدمه مسئوليت رساندن و انجام كارهاى عروسى را بعهده گرفتند. حصيرى از طلاى فرش شده درست كردند كه عروس روى آن بنشيند. ماءمون از زبيده پرسيد: حسن به سهل چقدر خرج عروسى كرده ؟ گفت : حدود سى و هفت ميليون دينار (به پول آن زمان )!!
چهار هزار قاطر مدت چهار ماه هيزم براى شب عروسى مى آوردند و در ايام عروسى هيزم تمام شد بجايش پارچه كتان زير ديگ سوزانيدند

[ سه شنبه 12 بهمن 1393برچسب:اموال بی حساب, ] [ 21:22 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد